فاطمه ، فاطمه است

فاطمه(س) یک «زن» بود،
آن چنان که اسلام می خواهد که زن باشد.
تصویر سیمای او را پیامبر(ص) خود رسم کرده بود
و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه
 و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه ی ابعاد گوناگون «زن بودن» نمونه شده بود.
مظهر یک «دختر» در برابر پدرش.
مظهر یک «همسر» در برابر شوهرش.
مظهر یک «مادر» در برابر فرزندانش.
مظهر یک «زن مبارز و مسئول» در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.
وی خود یک «امام» است.
یعنی یک نمونه ی مثالی،
یک تیپ ایده آل برای «زن»
یک «اسوه»
یک شاهد برای هر زنی که می خواهد «شدن خویش»
 را خود انتخاب کند.
در میان همه ی جلوه های خیره کننده ی روح بزرگ فاطمه(س)،
آنچه بیش از همه برای من شگفت انگیز است این است که
 فاطمه(س) همسفر و همگام
 و هم پرواز روح عظیم علی(ع) است.
"فاطمه،فاطمه است"
"دکتر علی شریعتی"

وصیت نامه داریوش هخامنشی به خشایار شاه


اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد
اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .
مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.
کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ( کانال سوئز ) به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .
افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .
همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .
بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.
زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.
هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آبادکردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قائده اینست که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود، در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .
عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .
بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو اینجا حاضراند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .

گوشه ای نامه امام علی (ع) به مالک اشتر


ای مالک من ترا روانه کردم به سرزمینی که حکومتهای پیش از تو در آنجا گاهی ظلم کرده اند و گاهی عدل و مردم می نگرند در کارهای تو همانطور که تو می نگری در کارهای حاکمان پیش از خودت....پس هوی و هوس خود را در اختیار بگیر و دریغ کن درباره نفست به چیزی که بر تو حلال نیست....در دل خود جای ده رحمت و مهربانی به رعیت و لطف به آنان را.

نسبت به ایشان مانند حیوان درنده ای نباش که خوردن گوشت آنان را غنیمت می شمارد؛زیرا مردم دو گروهند:یا برادرند با تو در دین و یا در آفرینش با تو یکسانند؛از آنها لغزش سر می زند و بر آنان بیماریهایی عارض می شود و به دست آنان گنا هانی عمدا و سهوا انجام می شود..ببخش بر آنان از بخشش و گذشت همانطور که دوست داری خداوند بر تو ببخشاید و گناهانت را عفو فرماید....

بعد از بخششی که انجام دادی پشیمان مشوو بخاطر کیفری که به دیگران می دهی شاد نشو و به خشمی که می توانی خود را از آن برهانی شتاب مکن و مگو که من مامورم و هرچه دستور می دهم باید اطاعت شود.زیرا این کار در دل،ایجاد سیاهی و فساد می کند و باعث ضعف دین است و زوال نعمت و نزدیکی بلا و مصیبت....و باید محبوبترین کارها نزد تو کاری باشد که نه از حق بگذرد و نه فروماند و از کارهایی باشد که رعایت انصاف و عدالت در آن فراگیر باشد و رضایت عامه را در بر گیرد.

زیرا نارضایتی عامه مردم ،رضایت اقلیت را از بین می برد.اما نارضایتی خواص با رضایت توده مردم بخشیده می شود....پس باید گوش تو به طرف توده و اکثریت مردم باشد و تمایلت به جانب آنان..باید دور ترین افراد به تو و بدترین آنها نزد تو آن کسی باشد که در جستجوی عیب مردم است.زیرا در مردم ،خواه نا خواه عیب هایی وجود دارد که والی سزاوارترین کسی است که باید آنها را بپوشاند....تا می توانی کارهای زشت را از مردم بپوشان تا خداوند هم عیب تو را بپوشاند.

باز کن از مردم گره هر کینه ای را و قطع کن نسبت به خودت سبب و انگیزه هر انتقامی را...در پذیرفتن گفته سخن چین شتاب مکن؛زیرا سخن چین حیله گر است و نیرنگ می زند؛اگرچه خود را بصورت انسانهای خیرخواه در آورد.پس باید برگزیده ترین آنها نزد تو کسی باشد که سخن تلخ حق را بیشتر بگوید و کمتر در کارهایی که خداوند آنها را بر دوستانش نمی پسندد همکاری کرده باشد.

حرف حق را بگوید هرطور که باشد.خود را نزدیک کن به انسان های پارسا و راستگو و بعد آنها را عادت بده که تو را ستایش نکنند و با ستودن کار بیهوده ای که نکرده ای شادت نکنند زیرا ستایش زیاد خودپسندی می آورد و به سرکشی وادار می کند.... با دانشمندان بسیار مباحثه کن و با حکیمان فراوان گفتگو کن ...

اگر مردم برتو به ستمگری گمان بردند ، عذرخود را علنا با آنان درميان بگذار . وبا اين عذرخواهی ، از بدگمانی مردم کم کن . اگر چنين کردی ، خود را به عدالت پرورانده ای و با مردم مدارا کرده ای . دليل و عذری که می آوری ، باعث می شود تو به مقصود خودت برسی و مردم هم به حق خودشان دست پيدا کنند... »

(نهج البلاغه نامه53)